بخش هشتم از سلسله مقالات غربت یار:
براي حرکت قويتر در وادي رضا و تقويت روحيه ي تسليم، پيش شرط مهم و اساسي، داشتن يقين به امام است. انسان اگر با جان و دل يقين داشته باشد که ذره اي ناپاکي و پليدي و فريب در وجود امامش نيست، و آنچه از لبان معصوم خارج میشود عين صواب و سخن وحي است، ديگر براي پذيرش فرمان او احساس پس زدگي نمي کند. بلکه در محضر امام زانو مي زند و از او طلب اين يقين را دارد.
يقين، اولا عنايت الهي است و در اين عصر که امام ما غايب و دور از نظر است و حضور فيزيکي او به يافتن اين روحيه کمک نمي کند، کار مشکل تر خواهد بود و ياري و مدد الهي لازم تر. لذاست که دعا براي اعطاي اين اطمينان و شهود معرفتي و گدايي آن از خداوند متعال، از مهم ترين و زيباترين حاجت ها و خواست هاي معنوي است. چنان که در دعاي معرفت- دعاي عصر جمعه براي امام عصر عليه السلام- از خداوند متعال چنين مي خواهيم:
اللهم و لا تسلبنا اليقين لطول الامد في غيبته و انقطاع خبره عنا و لا تنسنا ذکره و انتظاره و الايمان به و فوه اليقين في ظهوره و الدعاء له و الصلوه عليه حتي ال يقنطنا طول غيبته من قيامه و يکون يقيننا في ذلک کيفيننا في قيام رسولک و ما جاء به من وحيک و تنزيلک( مفاتيح الجنان، دعا در غيبت امام زمان عليه السلام)
خدايا، يقين ما را [نسبت به او] به خاطر طولاني شدن غيبتش و بي خبري ما از او، سلب نکن! و از يادمان مبر، ياد و انتظار و ايمان قوت يقين در ظهورش و دعا برايش و درود بر او را. تا طول کشيدن نهاني اش از قيامش نا اميدمان نکند و يقينمان در آن همانند يقينمان در بودن و حضور پيامبرت باشد و [يقينمان] به آنچه از وحي و قرآن تو آمده است.
يکي از راه هاي مهم تقويت يقين، يادآوري آن حضرت و تحکيم زير ساخت هاي معرفتي و محبتي نسبت به ايشان است که پس از آن مي توان به ثبات قدم و نيز تسليم نسبت به ائمه عليه السلام دست يافت.
غربت، غارت زدگي
سامرا شهري است که وطن و سرزمين اصلي آن بزرگوار دانسته مي شود. خانه ي آن حضرت که پدر و جد بزرگوارشان در آن زيسته اند، در اين شهر مقدس قرار دارد. سرداب مطهر محل عبادت آن بزرگوار و نقطه ي آغاز غيبت آن غايب از نظر در اين ديار است. در کنار حرم و مرقد عسکريين از پله ها که پايين بروي به اتاقکي با سر دري چوبين بخورد مي کني که عطر و بوي آن يوسف مدني از آن به مشام مي رسد. اما دريغ که اين خانه و کاشانه و اين سرداب والا قدر در تصرف کساني است که به حق آن جناب و پدران بزرگوارشان آگاه نيستند و ولايت ايشان را انکار مي کنند. آن دلدار گوشه نشين از اهل و ديار خود مهجور و دور افتاده است، اما اگر به ديار آن دلبر هم بنگري باز مي بيني که اثري از ولايت آن سرور در آن يافت نمي شود. خانه ي آن بزرگوار در دست اغيار است و از يادآوري و سوز و دعا براي آن حضرت جز آنچه گاه و بيگاه از ناي محب دلسوخته اي برمي خيزد، ديده نمي شود. اين غارت زدگي، شاهد بارزي بر غربت ايشان است. وقتي خانه ي ايشان، نه دست طرفداران ايشان باشد و نه در هنگام معمول کسي در آنجا زائر آن حضرت گردد، چيزي که آشکار مي شود، غربت آن جناب است. لذا ايشان به اين مفهوم نيز غريب اند.
غربت- اين مفهوم ناشناخته- دردي ماندني و زخمي درمان ناشدني است. کجاست عاشقي با معرفت که شکر اوصاف امامش را به جاي آورد و او را ياور باشد و براي دوري ايشان غصه دار باشد و دلش به سوي آشيان ايشان کنده شود؟
خدا کند روزي دست ما به اين خرماي بر نخيل رفته برسد!..
نظرات شما عزیزان: